همسری در نقش مادر یا پدر(نقش سن در روابط زناشویی)
بسیاری از جوانان اصل را بر علاقه و احساس طرفین می گذارند و در مواجهه با این موضوع علت را جویا می شوند و به نوعی از در مخالفت وارد می شوند. اما چرا؟ آیا تا بحال به علل آن فکر کرده اید؟ این امکان وجود دارد که همسرتان را پیش از آنچه باید، بزرگ و گرامی بدارید. بطوری که تنها به خاطر سن او در مقابله با او وا داده و از موضع ضعف رفتار کنید.
چنانچه همسرتان بمراتب از شما بزرگتر است، به احتمال قوی موفق تر، با تجربه تر و از لحاظ اقتصادی با ثبات تر نیز می باشد. این موضوع می تواند شما را ناخودآگاه تحت تاثیر قرار دهد؛ به طوری که احساس کنید همسرتان از شما بهتر است و نتیجتاً فکر کنید که او «کمال مطلق» است. به جای آنکه ماهیت او را به گونه ای واقعی تر ببینید. وقتی به واسطه ی برتری های او که تنها زائیده ی فرصت و زمان بیشتر بوده است، به خود اجازه می دهید که احساس اهمیت کمتری بکنید. در نتیجه خود را تضعیف کرده و ترجیح می دهید به نصایح او عمل کنید تا اینکه به خودتان اعتماد داشته باشید.
اگر از چالشی که موقعیت و شرایط شما جهت رشد شخصی در اختیارتان قرار می دهد، استقبال کنید، تفاوت سنی شما و همسرتان عملاً می تواند به مانند آموزگاری به خدمت هر دوی شما درآید تا که بیاموزید و رشد کنید.
دست آخر هم انتقادهای همسرتان را کورکورانه باور خواهید کرد. به جای آنکه درستی آنها را زیر سؤال ببرید. بعلاوه به احترام او برای احتیاجات، نیازها و احساساتت خود کوچکترین ارزشی قائل نبوده و به طور کلی آنها را فاقد هرگونه اعتبار می بینید. مطمئنم که می داند چکار دارد می کند. بالاخره این سالها خیلی موفق بوده است. در این مورد بمراتب بیشتر از من سرش می شود؛ چونکه بزرگتر از من است. حتی اگر همسرتان نخواهد که در قبال شما این نقش را بازی کند، ممکن است صرفاً فقط به خاطر تفاوت سنیتان بر طبق این الگو عمل کنید ولی چنانچه همسرتان از نقش خود به عنوان فرد بزرگتر و عاقل تر لذت ببرد و یا عملاً و از روی عمد از آن به منظور کنترل شما بهره ببرد، می بایستی که مراقب باشید: رابطه ی شما چندان سالم نخواهد بود.
اختلاف سن
ممکن است همسرتان را وادار کنید که برایتان «والد» باشد.
یکی از عواقب دیگر ساده تر بودن و کم تجربه تر بودن، اینست که ممکن است وسوسه شوید تا دینامیسم «والد- کودک» را مجدداً با همسرتان راه اندازی کنید. چنانچه همواره از او نظر می خواهید، به دنبال نصیحتهایش هستید، برای کمک روی او حساب می کنید، به خاطر پول به او وابسته هستید. از آشنایان و دیگر ارتباطات او به نفع خود استفاده می کنید و به او اجازه می دهید که برایتان تصمیم بگیرد، ماهیتاً به مانند «کودک» رفتار کرده اید و به او این اختیار را داده اید که برایتان «پدری» کند (یا اگر که شما شوهر و جوانتر هستید، برایتان «مادری» کند). این حالت شما را از اینکه حقیقتاً بزرگ شوید، بازداشته و زمینه ی مساعدی برای برنامه ریزی احساسی شما فراهم می آورد تا که «پیش نویس هایش»را به اجرا در آورد. حتی وقتیکه همسرتان شما را کنترل نمی کند، ممکن است تنها به دلیل این حقیقت که خیلی از شما بزرگتر است، احساس کنید که کنترل می شوید و لذا مرعوب شوید. این امکان وجود دارد که با یاغی شدن و شورش کردن یا پس کشیدن و بدقلقی کردن، از خود در مقابل این موضوع واکنش نشان دهید. شاید این همان رابطه ی متقابلی بوده است که با والدین خود داشته اید یا اینکه خشمی را که هرگز جرأت بیانش را به والدینتان پیدا نکردید، حال بدینوسیله در بزرگسالی بروز دهید.
چنانچه با کسی ازدواج کرده اید که به مراتب از شما بزرگتر است، می بایست پاسخ این پرسشها را بدانید:
آیا همسرم برای من احترام قائل است؟
آیا همسرم با من از جایگاهی برابر با جایگاه خود رفتار می کند؟
آیا این احساس را نیز دارم که با من از جایگاهی برابر با جایگاه خودش رفتار می کند؟ به عبارتی آیا احساس می کنم که هم شأن او هستم و از جایگاههای یکسانی برخوردار هستیم؟
چه وقت می تواند موفق باشد
ازدواج دو شخص با تفاوت سنی فاحش می تواند موفق باشد، چنانچه اگر هر دوی آنها از الگوهای زیر آگاهی داشته و از آن برحذر باشند. هر چه نقاط مشترک بیشتری با همسرتان داشته باشید و متعهد باشید که روی رابطه تان کار کنید، امکان موفقیت و دوام رابطه تان بیشتر خواهد بود. اگر از چالشی که موقعیت و شرایط شما جهت رشد شخصی در اختیارتان قرار می دهد، استقبال کنید، تفاوت سنی شما و همسرتان عملاً می تواند به مانند آموزگاری به خدمت هر دوی شما درآید تا که بیاموزید و رشد کنید.
این موضوع می تواند شما را ناخودآگاه تحت تاثیر قرار دهد؛ به طوری که احساس کنید همسرتان از شما بهتر است و نتیجتاً فکر کنید که او «کمال مطلق» است.
رابطه ی زوجی علی رغم تفاوتی سنی سیزده ساله شان با موفقیت روبرو شد. خانم متوجه شد که با تحت فشار قرار دادن شوهر و اصرار بر اینکه زندگیش را مطابق نقشه ها و طرحهای او بگرداند، سعی در کنترل او داشته است و نیز دریافت که می بایست به او فرصت دهد تا رؤیاهای خود را تعقیب کند. آقا نیز به نوبه ی خود دید که از پذیرفتن مسئولیت در قبال رابطه اش با همسرش سرباز می زده است. آنها موافقت کردند تا فرصت دوباره ای به خودشان بدهند و ظرف شش ماه اینطور شد که رابطه شان به طرزی ریشه ای و اساسی رو به بهبود گذاشت: شغل آقا از آب و گل درآمد و توانست که تعداد بیشتری از خواسته های همسر را برآورده سازد؛ چرا ک هاو نیز مدام او کارهایش را زیر ذره بین نمی برد. خانم آموخت که می تواند به شوهرش اعتماد کند که مسئولیت پذیر بوده و در قبال ازدواجشان متعهد و پای بند باشد. آقا از خانم بیشتر راجع به تعهد و پای بند بودن آموخت و خانم نیز از همسرش راجع به «اعتماد کردن»، دست کشیدن از کنترل، رها کردن آموخت.
چه وقت موفق نخواهد بود
برخی از زن و شوهرها هرگز از بمب ساعتی تفاهم (تفاوت سنی فاحش) جان سالم بدر نمی برند. مریم از سعید انتظار داشت که بتواند هماهنگی خود را با زندگی اجتماعی فعالی که در ابتدای آشنائیشان جا افتاده بود، حفظ کند و همچنان پا به پای او بیاید. در حالی که سعید، زندگی آرام و جا افتاده تری را می پسندید. تصویری که سعیداز ازدواج داشت، به مراتب سنتی تر بود. با بالا گرفتن نارضایتی های آنان نسبت به یکدیگر، دعواهایشان رو به تزاید گذاشت تا که در نهایت از یکدیگر جدا شدند. تفاوت سنی فاحش بین زن و شوهر می تواند انگیزه ی خوبی برای رشد آن دو باشد" مشروط بر بزرگتر بودن مرد"؛ بدین معنی که قابلیت هر یک از آنان را در عشق ورزیدن و درک دیگری افزایش دهد. در عین حال نیز قادر است که موجب تنش مدام و نارضایتی آنان نیز باشد؛ تا بدانجا که نهایتاً زندگی مشترکشان را عملاً ناممکن سازد.
توجه داشته باشید که مجموع این مسایل و مشاجرات در صورتی که خانم از آقا بزرگتر باشد حادتر بوده و بیشتر اتفاق می افتد. به علاوه آنکه بزرگتر بودن خانم و حتی اختلاف سنی فاحش با همسر می تواند در دراز مدت به دلیل نیاز های متفاوت خاص سنی، جسمی و روانی هر کدام دچار مشکلاتی شود.
پنجشنبه 15 خرداد 1393 ساعت 19:55