اگر می خواستیم مسابقه ای برگزار کنیم که در آن تمام خانمهای متأهل را دعوت کنیم تا دلایل بسیاری برای توضیح اینکه چرا شوهرشان احمق است، تهیه کنیم، فکر می کنید چند نفر در این ارزیابی شرکت می کردند و حداقل 5 دلیل برای نادان بودن شوهرهایشان می دادند؟
مطمئنیم که این ارزیابی بسیار پرطرفدار خواهد بود و احتمالاً تا شبکه ی سی ان ان هم کشیده شود با هزار دلیل. اما واقعاً تا به حال داستان بدبختی های زنان و دوست دخترهای ناامید را شنیده اید؟ چه کسی بعد از 5 سال ازدواج می فهمد که تفاوت زیادی بین یک پسربچه دست و پا چلفتی و یک مرد کامل است؟ مثلاً: این شکایات را از برخی دوستان و دانشکده های دختران شنیده ایم: " شوهرم احمق است " …
· پس از 5 سال ازدواج و 3 تا بچه، او هنوز برای من لباس می خرد، سایز کوچک! آیا سعی دارد چیزی به من بگوید یا اندازه ی من را نمی داند؟ بعد وقتی لباسی که خریده را در جعبه کادوی اصلی اش می بیند ناراحت می شود.
· چند روز پیش اصرار کرد که به بانک بروم و پیشنهاد داد مقداری پول سپرده بگذارم. من شماره حساب را با خط درشت روی تکه ای کاغذ نوشتم و بهش دادم. او چکار می کند؟ پولها را اشتباهی به حساب یک نفر دیگر می ریزد. به جای عدد 6، 9 را می زند.
· می خواست با بردن من به یک دهکده ی زیبا در شمال کانادا، من را غافلگیر کند. گفت: من فروشگاههای عتیقه فروشی را دوست دارم. ما داریم آن مسیر را با ماشین طی می کنیم و او فراموش می کند بپیچد. گفتم: بگذار پمپ بنزین پیاده شویم و آدرس بپرسیم. می گوید: نه. بعد غرور خودش را زیر پا گذاشت و قبول کرد که مسیر را گم کرده. ما هرگز به آن شهر قدیمی نرفتیم. آنقدر خل شده بودم که تبدیل به یک عتیقه شده بودم. فرض کنید که یک روز تمام در جاده بچرخید، گم و سرگردان.
· یکدفعه بهش تلفن می شود و ازش می خواهند که به آسیا سفر کند. لپ تاپش کار نمی کرد و لپ تاپ جدید دخترمان را قرض گرفت و به او قول داد که خوب ازش مراقبت می کند. وقتی به آسیا می رود، آن را به پریز برق 220 ولت می زند، مشتاق اینکه برای ما ایمیل بزند و بگوید که سالم رسیده. لپ تاپ سوخت و دخترمان کلی گریه کرد. او طرح مدرسه اش را روی یک هارد دیسک ریخته بود و هیچ کپی هم از آن نداشت.
· او همیشه به دوستانش می گوید که به خاطر پولم با من ازدواج کرده.
آیا این شکایات به نظرتان آشنا نیستند؟
یک مطالعه ای بود که می گفت خانمها باهوشترند و همیشه در مدرسه موفق ترند. آیا این صحت دارد؟
اگر شوهرم احمق است پس من باهوشم؟
این به خاطر این است که وقتی از مردان سؤالی را می پرسند پاسخ های ساده و مستقیم می دهند درحالیکه خانمها پاسخ های پژوهشی می دهند یعنی درست یک محقق هستند. برخی از خانمها دانشجویان خوبی هستند. مثال: اگر مردی در یک کفش فروشی قدم می زند و فروشنده می پرسد، شماره ی کفشتان چیست آقا؟ او پاسخ می دهد، 11 یا 5/10 نه چیز دیگر. به عبارت دیگر اگر یک خانم در کفش فروشی باشد، شماره ی کفشش را مستقیم به شما نمی گوید. ممکن است بپرسد:
جنس کفش چیست؟ پاشنه اش چقدر است؟ کفی نرم دارد؟ چرم اصل است یا غیر اصل؟ چند رنگ دارد؟ چرا انقدر سگکش بزرگ است؟ آیا رنگ روشن تر آن را ندارید؟ چطوری تمیزش کنم؟ اگر شب آن ها را بیرون بگذارد چی؟ آیا بادوام، راحت، اصل و طبیعی هستند؟
سعی کنید با چرب زبانی چیزی را به خانمها بفروشید. این خبر می گفت که یک مرد تفاوت بین رنگ سیاه و سفید را می داند. یک زن؟ او قادر است تفاوت بین رنگ سفید استخوانی، سفید یخچالی، سفید معمولی، سفید پوست تخم مرغی را به شما بگوید. اگر آنها انقدر به جزئیات توجه می کنند تعجبی ندارد که فکر کنند مردها تا این حد ساده لوح و احمقند. اگر مغز مردها نیمکت نشین باشد، مغز خانمها ورزشهای سنگین و قلبی انجام می دهد.
یکبار یک دوست خوب داشت شکایت می کرد که " من بهت زده شده ام " " شوهرم هر نوع مدرکی که بگویید دارد. 2 تا دکترا گرفته. اما چرا نمی توانم به او حتی مسائل عمده را بفهمانم؟
ما تئوریهای جالبی در مورد مغز مردان داریم. اگر از روابط زناشویی محروم بشوند، اکسیژن به مغزشان نمی رسد و گردش خونشان کند می شود. شاید به خاطر همین است که مستقیم فکر نمی کنند. ذهنشان جای دیگر است.
نمی توانید مردی را فقط با غذا دادن به او خوشحال کنید. ناچارید نیازهای اصلی اش را به او بدهید. یک نویسنده می گفت که مردها باهوشتر از زنها هستند اما 2 برابر احمق ترند. آیا این متناقض است یا حقیقت دارد؟ چه کسی می داند؟ زنها مردان را دوست دارند، از آنها متنفر می شوند، دوباره عاشق آنها می شوند و احتمالاً نمی توانند بدون مردها زندگی کنند. مهم نیست که سلولهای خاکستری آنها به حد کافی نیست. چیزی که بسیار خوب است این است که اگر شوهرتان احمق باشد حداقل زباله ها را بیرون می برد، پنچری ماشینتان را می گیرد و در بطری نوشابه را برایتان باز می کند.
پنجشنبه 15 خرداد 1393 ساعت 19:48